خاطرات بارداری - هفته بیست و چهارم
دختر قشنگم الهی قربونت بشم که اینقدر به شکمم لگد می زنی تا به من بفهمونی که بزرگ شدی البته یک کمی هم شیطون چون هر وقت بابایی دست می ذاره روی شکمم تو اصلا هیچ کاری انجام نمی دی و ساکت می مونی و تا بابایی می ره شروع می کنی به به لگد زدن. من که می گم می خواهی شیطنت کنی ولی بابایی می گه که می خواهی اذیتت کنی ولی من می دونم تو اصلا اهل اذیت نیستی. راستی هفته پیش ما رفتیم مسافرت عروسی یکی از اقوام که خیلی خوش گذشت لی فکر کنم تو خیلی خسته شدی چون چند روزه که پاها و کمرک و دلم درد می کنه. دختر گلم مواظب خودت باش حسابی بزرگ شو دوست دارم تپلی تپلی باشی بعد بپری تو بغل مامان و بابا . حالا که به خدا نزدیکی برای من و بابایی هم دعا کن و از خدا بخواه به ما کمک کنه که یه خونه خوب بخریم. دوست دارم شکوفه عشقم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی