سوینسوین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

سوین، ستاره آسمون عشق مامان وبابا

خاطرات بارداری - هفته سی و نهم

1391/8/10 13:56
نویسنده : مامی
476 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم سلام عزیزم سلام تمام عمرم. مامان جون کم کم داریم به اومدنت نزدیک می شیم مامان دیگه از اول هفته نمی ریم سر کار و خونه هستیم مرخصی گرفتم تا زمان زایمان که هم تو راحت باش و اذیت نشی هم خودم بیشتر استراحت کنم . در ضمن چون راه اداره هم طولانیه ترسیدم توی ادراه یا توی راه خدای نکرده مشکلی پیش بیاد پس بهتر بود که خونه بمونیم. عزیزم 2 هفته پیش عروسی عمت بود خوب بود تو هم زیاد اذیت نکردی تخت و کمدت رو هم آوردن اتاقت رو هم چیدیم خیلی قشنگ شده عکس هم گرفتم که تو پست بعدی می ذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی. امیدوارم همشون رو دوست داشته باشی. فردا برای آخرین بار می خواهم برم سونوگرافی تا دکتر وضعیتت رو کامل ببینه ایشالله که راحت به دنیا بیایی هم من اذیت نشم هم خودت. این چند روز که خونه ام حسابی خونه رو تمیز کردم تا وقتی تو می آیی همه چیز تمیز و مرتب باشه تقریبا همه کارها رو کردم و ساک خودم و خودت رو هم بستم. این روزهای آخر تو خونه خودت خوش باش و خوب بزرگ شو . دیگه وقت کمی داری باید از فرشته ها و دوستات که نه ماه پیششون بودی خداحافظی کنی حالا که پیش خدا هستی چیزهای خوب برامون بخواه برای هر سه تا مون سلامتی و خوشبتی و آرامش بخواه. قراره چند روز دیگه از توی دلم بپری تو بغلم دلم می خواد یه دختر سالم و تپلی باشی. خیلی دوستت دارم عزیزم خیلی خیلی خیلی بابایی هم خیلی دوستت داره و همش منتظریم که ببینیمت و ببوسیمت.

می بوسمت عسل مامانی و بابایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)